"پناهگاه در محل" یا "برو داخل"؟

آخرین مقالات حوزه روانشناسی

یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۰۳

"پناهگاه در محل" یا "برو داخل"؟

۱۱ بازديد
آمار حیرت انگیز است. در حال نوشتن این مطلب ، تعداد تلفات COVID-19 در ایالات متحده در حال حاضر بیش از 500000 نفر است. در سراسر جهان ، بیش از دو و نیم میلیون نفر با 111،545،709 مورد تایید شده و شمارش شده اند. در حالی که من دوستانی دارم که از بیماری شدید ناشی از ویروس جان سالم به در برده اند ، من شخصاً کسی را نمی شناسم که فوت کرده باشد. و با این حال وقتی به دو و نیم میلیون نفر از بین رفته و میلیون ها نفر دیگر که در غم از دست دادن یک عزیز ، یک دوست ، یک همسایه ، یک همکار یا یک دوست خود هستند ، فکر می کنم ، قلبم باز می شود و ذهن من التماس می کند ، "ما قرار است چه چیزی از این واقعه فاجعه آور جهانی یاد بگیریم؟" من مایلم آنچه را که آموخته ام ارائه دهم و به شخصه ادامه بدهم. به عنوان یک روانشناس ، می بینم که همین چالش بارها و بارها در مشتریانم ، و در خانواده و دوستانم تکرار شده است. نگاه کردن به درون وقتی یک بیماری همه گیر اتفاق افتاد ، دقیقاً یک سال پیش ، مقامات بهداشتی ما را به "پناهگاه در محل" تشویق کردند. برای من ، این باعث ایجاد یک خاطره اضطراب از ترس از کودکی شد ، در اوج جنگ سرد در اواسط دهه 50 ، زمانی که پدر و مادر من از ساخت یک پناهگاه زیرزمینی - یک پناهگاه بمبی - که ما می توانیم به آنجا بدویم و پنهان شویم ، خودداری کردند از خرابی های جنگ هسته ای. این امر منجر به یک خاطره ترسناک و حتی زودتر دیگر شد: در طول جنگ کره ، ما در کلاس کلاس اول خود تمریناتی داشتیم که زیر میز خود بپریم - تا در جای خود پناه بگیریم - وقتی صدای آژیر هشدار مدنی سوراخ کننده را شنیدیم ، که نشانه حمله قریب الوقوع بمب بود. پنجاه سال بعد ، در سال 2020 ، دستور "پناه بردن در محل" ماندن در خانه بود و برای بسیاری ، چالش ها شدید بوده است. یک دوست (یک درمانگر) و همسرش (یک معلم کلاس سوم) باید همزمان از اتاق خواب و آشپزخانه خود کار کنند تا سه فرزند خردسال خود را برای تحصیل در مدارس مختلف زوم سازماندهی کنند. این پنج کامپیوتر است ، به طور همزمان آنلاین و در یک خانوار. و تعداد بی شماری که به طور کلی پناهگاه خود را از دست داده اند: از آپارتمان های خود بیرون رانده شده ، خانه هایشان را که در خانه هایشان رد شده اند دیدند و مجبور به زندگی در خیابان شدند. تعداد "شهرهای چادر" به یک سرطان قابل مشاهده ، القا شده از سوی جامعه ، متاستازکننده تبدیل شده است ، زیرا مردم مجبور به زندگی در درجات مختلف فقر شدید و بدبختی می شوند. با این حال معنای دیگری عمیق تر برای "پناه دادن در محل" دیدم. . برای من ، این نشانه "برو داخل" بود ، نه فقط در خانه های ما ، بلکه در داخل خودمان ، ما نمی توانستیم به محل کار یا مدرسه ، خرید یا رستوران ها یا بارها برویم ، یا با وسایل حمل و نقل عمومی سفر کنیم. ما نمی توانستیم به مهمانی ها ، عروسی ها یا حتی مراسم تشییع جنازه برویم. از اینها جدا شوید ، آنها را خارجی بنامید ، دام هایی از زندگی "عادی" ، چه چیزی برای ما باقی مانده است؟ ما مجبوریم با خودمان شرکت کنیم. گرچه این در ابتدا تازگی داشت ، اما خیلی زود به یک ناراحتی ، کشش و موضوعی برای شکایت تبدیل شد. برای بعضی ها فرصتی برای شورش ایجاد کرد: "من هر کجا که بخواهم می روم" و "هیچ کس نمی تواند مرا مجبور به پوشیدن ماسک کند." مردم آرزو داشتند که زندگی به "عادی" یا "عادی جدید" برگردد تا اینکه ما شروع به تعجب کنیم که چگونه به نظر می رسد و در واقع "عادی" چیست. آیا این واقعاً به معنای "آنچه ما به آن عادت کرده بودیم" نبود؟ چه اتفاقی می افتد که همه اینها ، همه چیزهایی که می دانیم و با آنها آشنا هستیم و به آنها وابسته هستیم از بین برود؟ چه اتفاقی می افتد وقتی تنها می مانیم ، از نظر روانشناسی برهنه ، با خودمان می مانیم؟ چهل و پنج سال پیش من یک سفر انفرادی طولانی به امریکای جنوبی داشتم. در ابتدا همه چیز هیجان انگیز بود .. یادم می آید که در اطراف ریودوژانیرو قدم می زدم و فکر می کردم ، "وای ، بچه ها اینجا بریس می بندند" ، یا Cool Whip را در یک سوپرمارکت آرژانتین دیدم و با خودم گفتم ، "دقیقاً مثل خانه". اما این تازگی خیلی زود از بین رفت. من کسی را نمی شناختم و به پرتغالی یا اسپانیایی صحبت نمی کردم. ارتباطی با هیچ چیز یا کسی نبود. من کاملا تنها بودم ، مجبور شدم با تمام افکار و احساسات منفی که در مورد خودم و زندگی داشتم روبرو شوم. سایه خودم به همسفر ناخوانده ، ناخواسته و بد بو من تبدیل شده بود. من در درون خودم زندانی قدم زدم. عذابم خورده بود ، شکستم. مقاله پس از تبلیغات ادامه می یابد ما قطعاً عادت به تقابل با خود نداریم. تنها بودن با افکار و احساسات ، ترس ها و کینه هایمان ، تخیلات و بدبختی های درونی مان ، بدون حواس پرتی و فرار مداوم ، بی امان و بی پناه مکیده روان شن های منفی می شود که بسیاری بدون درک آن در درون خود حمل می کنند. "برو داخل" - نسخه روانشناختی "پناهگاه در محل" - ما را مجبور کرده است که به زیان خانه های داخلی خود نگاه کنیم ، و این خیلی زیبا نیست. با این وجود ، می توان فرصت را در این رویارویی با خود دید. برای اینکه شاهد باشیم که چقدر با همه چیز زودگذر همذات پنداری کرده ایم و چقدر آگاهانه با آنچه که ازلی است ارتباط برقرار می کنیم در اخیراً منتشر شده ، خود حاکم ، معلم و دانشمند ودایی Acharya Shunya ، اشاره می کند: "... شما به یک شخصیتی تعریف شده و محدود در دنیا تبدیل شده اید که از منبع خود جدا شده اید. شما به عنوان یک بدن دنیوی زندگی می کنید ، می خورید ، فکر می کنید ، رویا می خوابید ، عشق می ورزید ، به موفقیت می رسید ، شکست می خورید ، رقابت می کنید ، پیر می شوید ، عشق می ورزید .
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.